اهتمام در حوائج
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم
واقدى مى گويد: در يكى از زمانها تنگدستى بمن رو آورد، ناگزير شدم از يكى از دوستانم كه علوى بود در خواست قرض كنم مخصوصا كه ماه رمضان نزديك شده بود. نامه اى براى آن دوستم نوشتم ؛ و او كيسه اى كه هزار در هم در آن بود برايم فرستاد
اندكى نگذشت كه نامه اى از دوست ديگرى بمن رسيد كه تقاضاى قرض نمود. من آن كيسه هزار درهمى كه قرض گرفته بودم برايش فرستادم تا كمك كارش شود و خداوند گشايشى فرمايد.
روز ديگر آن دوست علوى و اين دوست كه كيسه پول را به او دادم ، نزدم آمدند و آن علوى پرسيد: پولها را چه كردى ؟ گفتم در راه خيرى صرف كردم . او بخنديد و كيسه پول را نزدم گذاشت ؛ بعد گفت نزديك ماه رمضان جز اين پول نداشتم كه برايت فرستادم و از اين دوست درخواست پول كردم ديدم همان پول را كه برايت فرستادم به من داد كه به مهر خودم به كيسه پول زده بودم
حال آمديم با هم پولها را قسمت كنيم تا خداوند گشايشى فرمايد. پول را سه قسمت كرديم و از يكديگر جدا شديم . چند روز از ماه رمضان گذشت پولها تمام شد روزى يحيى بن خالد مرا طلب كرد، چون نزدش رفتم گفت : در خواب ديدم كه تو تنگدست شدى ، حقيقت حال خود را بيان كن ؛ من هم قضاياى گذشته خود را نقل كردم ، او متعجب از اين قضايا شد و دستور داد سى هزار درهم به من بدهند و دوست علوى و آن ديگر را هر كدام ده هزار درهم بدهند و همگان بخاطر قضاء حوائج برادران گشايشى در كارمان شد